شهاب سنگ دوازده ساله ی من بالاخره دارد به مقصدش می رسد!
یک برخورد که ۱۲ سال است سرنوشتش نوشته و حالا به لحظه انفجارش نزدیک می شود
عاطفه ی شش- هفت ساله پشت میز کلاس اول یا پیش دبستانی اش نشسته و معلمش زمزمه میکند : چشم بهم بزنید از پشت میز پیش دانشگاهی تان بلند شده اید
این چشم بهم زدن آن قدر طولانی و پر خاطره بوده که از وجودم لبریز شده و دیگر حجمش را نمی فهمم
در بی نهایت به صفر میل میکند
هفته ی آخر است که دارَمَش
چه کسی میداند پس از برخورد شهاب سنگ هر کدام از این خاطره ها کجا تبعید می شوند؟
هر کس که عامل این خاطره هاست؟
یک چیز می خواهم!
تک تک شان یک پایان شاد و آرام را تجربه کنند
یک بی نهایت ِ مثبت
دلم تنگ ِ تنگ می شود
به آخرین هفته ی دانش آموزی خوش آمدید
درباره این سایت